برچسب : نویسنده : qenti بازدید : 36
برچسب : نویسنده : qenti بازدید : 16
برچسب : نویسنده : qenti بازدید : 8
برچسب : نویسنده : qenti بازدید : 14
دلم به اندازه ي دست مشت شده ام بود. گريه كردم. سرم درد مي كرد . گويي هزار پروانه بال مي زدند و به جمجمه ام برخورد مي كردند. پنجره مي خواستند براي رفتن. اما همه ديوار بود. بال مي زدند و من رد ِ خون را روي سياه موهايم پيدا مي كردم. ترس در رگ هايم مي دويد و اكسيژن در ريه هايم معطل مي كرد. چقدر درد و بيچارگي قواره ي تنم شده بود . صداي سقوط ِ پاهايم بر سنگ؛ كاش پرواز را بلد بودم. مرگ اندازه ي سرم دوخته شده بود و من فقط خدا را صدا مي زدم.
آيا منتظري؟!...برچسب : نویسنده : qenti بازدید : 8
برچسب : نویسنده : qenti بازدید : 37
دلم گرفته است. اندازه ي هزار سياره كوچك كه كسي آدرسشان را نمي داند؛ به اندازه ي نخل هايي كه در سايه رشد كرده اند و رنگين كماني كه در شهري دودي به سرقت رفته باشد! و تنهايي قواره ي تن ِ من شد!
آيا منتظري؟!...برچسب : نویسنده : qenti بازدید : 14
حاشيه ي دستانم مي رسد به لمس قلب تو؛ مطمئن و چونان اناري به دان حاضر و آماده؛ بر قفسه سينه ات مي لغزد . درختان بي نشان حياط به داد ِ ريه هايم مي رسند و از شانه هاي عظيم تو, كوه را قرض مي نشينم !
گل نوشت امروز خدای زمردین، بارش پراکنده باران .. یک باران سحر آمیز که قلب هارو تکان کوچکی خواهد داد .. دست هایت را نزدیک کن؛ گرفتنشان نزدیک است!
برچسب : نویسنده : qenti بازدید : 16
برچسب : نویسنده : qenti بازدید : 26