آيا منتظري؟!

ساخت وبلاگ
روزهاي با تو شيرين بود! دوست داشتنت حقيقي بود و هرچند رفته اي و هيچوقت در آن لباس و شكل نبوده اي،  و نتوانستم پابرجايت كنم ولي احساس ِ پيچيده اي را ترسيم كرده اي . شبيه هيچكدام از داستان هاي پُر مخاطب و تابلوهاي ارزنده نبوده اي، كلماتت بوي ِ قرن جديد را نمي داد و در اعصار ِ زرد درخشان مانده بودي.  شقيقه هايم ميسوزد. آيا منتظري؟!...ادامه مطلب
ما را در سایت آيا منتظري؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qenti بازدید : 36 تاريخ : چهارشنبه 16 آبان 1397 ساعت: 20:58

"تو" را كه مسلح به اغواگري ِ  زمانه ام شده اي،  اندوه وار دوست مي دارم . چقدر اين دوست داشتن كسل كننده و تكراري است . از تو گفتن هجو ِ آشكارم در روز روشن است ! تو به افسون گري ِ سعدي مي ماني در باب هاي مخدوش ِ عاري از عشق  .. به تحمل رود وقت بي باراني.  به آسمان خراش هاي مزين به رنگين كمان ، تو بوي دريا را ميشناسي . آيا منتظري؟!...ادامه مطلب
ما را در سایت آيا منتظري؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qenti بازدید : 16 تاريخ : چهارشنبه 16 آبان 1397 ساعت: 20:58

مثل دوست داشتن دريا بي ساحلش، مثل دوست داشتن ِ غروب بي خورشيد ش..

آيا منتظري؟!...
ما را در سایت آيا منتظري؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qenti بازدید : 8 تاريخ : چهارشنبه 16 آبان 1397 ساعت: 20:58

دلم درياچه ي كوچكي كه خشك شد و ماهياني كه بسترشان را مهاجرت كردند. مرا در ابعاد خودم تنها گذاشتند و به زندگي مجهز شدند . كسي دلش براي ِ نبود طوفان تنگ نميشود، و من! پل هاي جهان راه را بهم ميرسانند و سرزمين هاي دور، روزمرگي را نمي شناسند . ما هيچكدام زندگي را نشناخته ايم و بر غريزه ي خداداد به ادامه نشسته ايم. دلم تـ آيا منتظري؟!...ادامه مطلب
ما را در سایت آيا منتظري؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qenti بازدید : 14 تاريخ : چهارشنبه 16 آبان 1397 ساعت: 20:58

دلم به اندازه ي دست مشت شده ام بود. گريه كردم. سرم درد مي كرد . گويي هزار پروانه بال مي زدند و به جمجمه ام برخورد مي كردند. پنجره مي خواستند براي رفتن. اما همه ديوار بود. بال مي زدند و من رد ِ خون را روي سياه موهايم پيدا مي كردم. ترس در رگ هايم مي دويد و اكسيژن در ريه هايم معطل مي كرد. چقدر درد و بيچارگي قواره ي تنم شده بود . صداي سقوط ِ پاهايم بر سنگ؛ كاش پرواز را بلد بودم. مرگ اندازه ي سرم دوخته شده بود و من فقط خدا را صدا مي زدم.

آيا منتظري؟!...
ما را در سایت آيا منتظري؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qenti بازدید : 8 تاريخ : چهارشنبه 16 آبان 1397 ساعت: 20:58

دَر را زديم! دري كه رفت و شد آدم هاي بسياري را صبوري كرده است. داخل شدم و حياط كوچك ديدم و اتاق و پله. مي دانستم در حجم خانه گم مي شوم، در لابلاي داستان خانواده اي كه كمرنگ شد! كه آنها نمي دانستند عمرشان كوتاه است؛ من هم نمي دانم! تمام ساختمان را ديدم، آن ظرف هايي كه صدايي در مطبخ بلند مي كرد و حالا گرد گرفته منجمد آيا منتظري؟!...ادامه مطلب
ما را در سایت آيا منتظري؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qenti بازدید : 37 تاريخ : چهارشنبه 16 آبان 1397 ساعت: 20:58

دلم گرفته است. اندازه ي هزار سياره كوچك كه كسي آدرسشان را نمي داند؛ به اندازه ي نخل هايي كه در سايه رشد كرده اند و رنگين كماني كه در شهري دودي به سرقت رفته باشد! و تنهايي قواره ي تن ِ من شد!

آيا منتظري؟!...
ما را در سایت آيا منتظري؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qenti بازدید : 14 تاريخ : چهارشنبه 16 آبان 1397 ساعت: 20:58

حاشيه ي دستانم مي رسد به لمس قلب تو؛ مطمئن و چونان اناري به دان حاضر و آماده؛ بر قفسه سينه ات مي لغزد . درختان بي نشان حياط به داد ِ ريه هايم مي رسند و از شانه هاي عظيم تو, كوه را قرض مي نشينم !


برچسب‌ها: به ملاقات رود نایل شدم
+ نوشته شده در  سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۶ساعت 3:46  توسط   | 
آيا منتظري؟!...
ما را در سایت آيا منتظري؟! دنبال می کنید

برچسب : خوان,شاهنامه,مستور, نویسنده : qenti بازدید : 18 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 2:33

گل نوشت امروز خدای زمردین، بارش پراکنده باران .. یک باران سحر آمیز که قلب هارو تکان کوچکی خواهد داد .. دست هایت را نزدیک کن؛ گرفتنشان نزدیک است!

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶ساعت 11:57  توسط   | 
آيا منتظري؟!...
ما را در سایت آيا منتظري؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qenti بازدید : 16 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 2:33

زمینی که باران را می پذیرد، آدم هایی که هم را نه!

آيا منتظري؟!...
ما را در سایت آيا منتظري؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qenti بازدید : 26 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 15:25